دو انتخابات، یک فرزند
پدرام نواندیش

انتخابات یونان
روز یکشنبه 17 ژوئن در یونان و فرانسه انتخابات پارلمانی برگزار گردید. یک تلاش واحد میان طبقه بورژوازی در جریان است و آن اینست که از دریچه این انتخاباتها کارگزار دیگری به مردم تحمیل کنند.

در خصوص یونان هیاهوی تبلیغاتی بزرگی براه انداختند که گویا اگر چپ در انتخابات پیروز شود، همه چیز زیر و رو میشود. ابتدا گفتند که اروپا از رهبر چپی ها میترسد. گفتند با پیروزی او یورو سقوط خواهد کرد، اتحادیه اروپا از هم خواهد پاشید و مردم یونان ورشکست خواهند شد! گویا فعلا خیلی وضعشان خوب است! این بمباران تبلیغاتی و فشار آوردن بر مردم گرسنه و هستی باخته یونان شبانه روز و تا لحظه انتخابات همچنان ادامه یافت. در این حملات آنجلا مرکل و اولاند و ماریو مونتی و دیوید کامرون به صف شدند. رسانه ها تهدیدات این ارازل را مانیتور کردند. دقایقی از پایان انتخابات یونان سپری نشده، که همین رسانه ها، دست حزب محافظه کار را به عنوان برنده در انتخابات بالا بردند و متعاقب آن اعلام داشتند که پیروزی محافظه کاران، پیروزی اروپا است. وقیح ترین هایشان نوشتند مردم یونان به سیاست ریاضت اقتصادی رای دادند! یک تورنمنت مسخره براه انداختند که یک سر آن را چپ نامیدند و سر دیگرش را سرمایه داری و دمکراسی مرکلی و کامرونی. یک طرفش را خروج از حوزه یورو نامگذاری کردند و برای آن چه مجازات ها که اعلام نکردند و طرف دیگرش را تن دادن به سیاست های ریاضت کشی اقتصادی و ماندن در حوزه یورو. یک سرش را شکست چپ و سر دیگرش را پیروزی سرمایه داری نامیدند. براستی چه مضحک است که بورژوازی شکست احزاب خود ساخته اش را به پای شکست چپ مینویسد. آنگونه که شکست بورژوازی دولتی روسیه را شکست کمونیسم جار زد .

اما در این میان بر یک واقعیت قرار است خاک بپاشند و آن حضور مداوم توده های کارگر و به شدت فقیر شده جامعه یونان در خیابانهای آتن و دیگر شهرهای یونان است. آن اعتصاب های خرد کننده ای که سرمایه داران را به زانو در آورد و دولت پاپاندروس را به سقوط کشانید، مربوط به همین سال گذشته و سال جاری است. این اعتصابات و تظاهرات های خیابانی کارگران و گرسنگان یونان که به سهم خود جنبش ضد کاپیتالیستی مردم اروپا را تعمیق کرد، یک رویداد ساده نبود بلکه چشم انداز مرگ و سقوط  سیاسی را برای بورژوازی به نمایش در آورد. برای بورژوازی که در بحران فزاینده خود دست و پا میزند، به خیابان آمدن میلیونی کارگران و گرسنگان زنگ خطری برای دولتهای سرمایه داران محسوب میشود. همین اوضاع به چپ در جامعه نیرو داد و در پارلمان بورژوازی نیز سخنگوی خود را پیدا کرد. هر جا که بورژوازی زیر ضربات خرد کننده اعتراضات و اعتصابات کارگران قرار گرفته است سعی در تغییر زمین بازی از خیابانها و کارخانجات به پارلمانها را دارد و اگر این مسیر جواب نداد به ارتش و نیروی سرکوب و کودتا متوسل میشود. منافع سرمایه تصمیم میگیرد که فرم سیاست چی باشد نه برعکس.

اما صورت مسئله بحران همچنان سر جایش است. واضح است که حزب محافظه کاران که از پیش اعلام کرده است که "قصدش تداوم سیاست ریاضت کشی اقتصادی است" اگر قرار بود بتواند بر بحران تعمیق یابنده سرمایه داری فایق آید، دلیلی به سقوط حزب پاپاندروس وجود نداشت. از طرف دیگر اگر کارگران برخلاف ادعای رسانه ها به تداوم سیاست ریاضت کشی اقتصادی، اخراجها، کاهش بیشتر دستمزد ها و قطع بیشتر خدمات اجتماعی رضایت نمیدهند. این جنگ ادامه خواهد یافت و وضعیت کنونی تنها محصول بی آلترناتیوی طبقه کارگر است. طبقه کارگر یونان و میلیونها گرسنه و بیکاری که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود، در صورتی خواهد توانست روی سعادت و خوشبختی را ببیند که به تمام احزب رنگارنگ بورژوازی نه بزرگ خود را اعلام کند. اکنون نیز فقط با تدوام این مبارزات است که می تواند بورژوازی را به زانو در آورد و در غیر این صورت حملات گسترده تری از سوی بورژوازی به زندگی خود و میلیونها انسان کارکن جامعه یونان صورت خواهد گرفت. تعیین تکلیف کارگران با  بورژوازی نه در پارلمانهای آنها که از ارکان نظام مبتنی بر استثمار کار مزدی و مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است بلکه در کف خیابانها و کارخانجات و به روشهای انقلابی میتواند صورت بگیرد.

انتخابات در فرانسه
انتخابات پارلمانی در فرانسه به دنبال پیروزی فرانسوا اولاند در انتخابات ریاست جمهوری بدوا بیانگر به چپ چرخیدن جامعه فرانسه و دست رد قاطع زدن به سیاستهای راست افراطی است. بحران و تشدید آن تنها جامعه و محرومان را به خیابانها نیاورده است بلکه میان صف طبقه حاکم نیز شکاف عمیقی ایجاد کرده است. این بحران در سطح اروپا فرانسه را به جوش آورد و این مقدمه ای برای رفتن و سقوط سارکوزی شد. در چنین شرایطی حزب سوسیالیست فرانسه قرار است برای بورژوازی فرانسه همان نقشی را ایفا کند که ماریو مونتی در ایتالیا به عنوان نجات دهنده سرمایه داری بر عهده گرفته است. انتظار و صبر کارگران فرانسه خیلی زود تمام میشود و واقعیات اجتماعی خود را تحمیل میکند.

یاد آوری این نکته ضروری است که بحران سرمایه داری نه نتیجه بد عمل کردن این یا آن احزاب بورژوازی، نه نتیجه سیاستهای افراطی بخشهای هارتر بورژوازی بلکه همانطور که بارها از سوی کمونیستها اعلام شده، نتیجه تغییرات مدام در ترکیب ارگانیک سرمایه است. به این وضعیت پایه ای باید تاثیرات امواج بحران در هر حوزه سرمایه در جهانی که همه چیزش به هم مربوط است را افزود. اکنون تمام بورژوازی و احزاب رنگارنگ آن بر تحمیل هزینه های بحران بورژوازی آن بر طبقه کارگر اتفاق نظر دارد و سیاستهای هر روزه آنان در این راستا قرار دارد. جابجایی قدرت در دست احزاب بورژوازی در فرانسه تابعی از دو موقعیت "تشدید بحران" و "گسترش جنبش اعتراضی و رادیکال کارگری" در فرانسه و کشورهای اروپاست.

این که حزب سوسیالیست به رهبری فرانسوا اولاند قرار است ریاضت اقتصادی را با کمی رشد اقتصادی توام نماید وعده ای بیش نیست. این وعده در انتخابات و در متن نارضایتی عمومی کارکرد دارد اما نمیتوان برای مدت طولانی مردم را با آن سرگرم کرد. عکس این مسئله هم میتوانست صادق باشد مانند یونان. اگر در چنین شرایطی قدرت بجای سارکوزی دست اولاند بود، آلترناتیو بورژوازی برای جابجایی قدرت احزابی چون ump  و افرادی همچون سارکوزی بودند.

فرزند انتخابات پارلمانی یونان و فرانسه، نه تخفیف شرایط به نفع کارگران و شهروندان بلکه تشدید و گسترش تعرض به طبقه کارگر است . پلاتفرم بورژوازی تغییری نکرده است تنها احزاب در قدرت و ترکیب قدرت سیاسی تغییر کرده است. طبقه کارگر برای برون رفت باید به بیرون این چهارچوبها فکر کند و ملزومات آنرا فراهم کند.

18  ژوئن 2012